در این روز هایی که از این به اصطلاحقرنطینه» گذشت پر حوصلگی و صبوری عجیبی را در خودم پیدا کردم.

مثلا همین دیروز فهمیدم که میتوانم ساعت ها به قل قل قلیان گلپری گوش بسپارم و تمام بینی ام را پر کنم از بوی تنباکوی برازجانی،،بی آنکه

حوصله ام سر برود.

یا مثلا شب هایی که قطره های باران میخورند به روی باهار نارنج های درخت نارنج ته حیاط،،میتوانم پیشانی ام را بچسبانم روی پنجره ی سرد اتاق خاله ملی و آنقدر نگه دارم که سینوس هایم منجمد شوند و باز هم حوصله ام سر نرود.

میتوانم ساعت ها به غرغر های بابا رضا درمورد روغن غذایم گوش بدهم و توی دلم برای‌ گلپری دل بسوزانم و اصلا هم از انتقاد های مکرر و تند و تیزش در مورد غذایم ناراحت نشوم.

میتوانم برای بار هزارم کتاب هایزویا پیرازد» را واژه به واژه بخوانم از تکراری بودنشان خسته نشوم.

این روز ها حوصله ام عجیب شده است و صبرم زیاد.هیچکدامشان سر نمیروند!

و سر زدن این صبوری و پر حوصلگی بعید است از منِ ِعجول احساساتی.

پ.ن : هنوز مانده است تا چم و خم وبلاگ نویسی دستم بیاید . این دستخط شوریده و سواد خفیف را به بزرگواری خودتان ببخشید :)

ده تا کاری که پیش از مرگ باااااید انجام بدم :

تکرار عجیبانه ی روزهایم...

ام ,سر ,های ,حوصله ,میتوانم ,ها ,حوصله ام ,میتوانم ساعت ,ساعت ها ,ام را ,پر حوصلگی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ پژمان کریمی حرکت در زندگی BIOLY ماینرهای مجازی شورای دانش اموزی دبیرستان نرجس طاقانک نمونه سوالات آزمون اصلح مهارت آموزان ماده ۲۸ خلاصه کتاب نظریه های سازمان و مدیریت پیشرفته رابینز ایرو موزیک : سایت دالنود آهنگ های ایرانی مهران جعفرخانی مثل مادرم فاطمه